قائم مقام رئیس کل دادگستری استان گلستان با ارسال نامه شماره 2202/2/د مورخ12/3/1383 نسبت به آرای شماره 1106/5 ـ 27/7/1382 صادره از شعبه پنجم تشخیص و شماره 688/7ـ 27/2/1383 صادره از شعبه هفتم تشخیص که در موضوع واحدی به‎گونه متفاوت صادرگردیده

1404/9/28 03:34

قائم مقام رئیس کل دادگستری استان گلستان با ارسال نامه شماره 2202/2/د مورخ12/3/1383 نسبت به آرای شماره 1106/5 ـ 27/7/1382 صادره از شعبه پنجم تشخیص و شماره 688/7ـ 27/2/1383 صادره از شعبه هفتم تشخیص که در موضوع واحدی به‎گونه متفاوت صادرگردیده

نقل از شماره 17545 ـ 4/3/1384 روزنامه رسمی شماره4780/ و/ ح 26/2/
1384 پرونده وحدت رویه ردیف: 83/36 هیأت عمومی بسمه تعالی محضر مبارک حضرت
آیت‎‎الله مفید دامت برکاته ریاست محترم هیأت عمومی دیوان عالی کشور با سلام و
تحیت؛ به استحضار می‎رساند: قائم مقام رئیس کل دادگستری استان گلستان با ارسال
نامه شماره 2202/2/د مورخ12/3/1383 نسبت به آرای شماره 1106/5 ـ 27/7/1382 صادره
از شعبه پنجم تشخیص و شماره 688/7ـ 27/2/1383 صادره از شعبه هفتم تشخیص که در
موضوع واحدی به‎گونه متفاوت صادرگردیده، از دادستان محترم کل کشور تقاضای تعیین
تکلیف و طرح در هیأت عمومی دیوان عالی کشور را نموده است. از آنجا که پس از بررسی،
موضوع قابل طرح در هیأت عمومی محترم دیوان‎عالی کشور تشخیص داده شد، ابتدا
خلاصه‎ای از جریان پرونده‎های موردنظر را منعکس سپس اظهارنظر می‎نماید.

1ـ در پرونده تجدیدنظر کلاسه 82/1299/5 آقای ق ـ طاهری به اتهام کلاهبرداری و
خیانت در امانت به موجب دادنامه 206ـ 78 توسط شعبه هفتم دادگاه عمومی گرگان به یک
سال و شش ماه حبس و رد مال به صاحبش محکوم گردیده و با تجدیدنظرخواهی محکوم علیه
پرونده در شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر استان گلستان مطرح و به دلایل مذکور در
دادنامه شماره 455ـ 1/5/1380 مجازاتهای تعیین شده در حکم بدوی را تبدیل و به خاطر
گذشت شکات در مورد رد مال ضمن نقض حکم بدوی قرار موقوفی تعقیب صادر نموده است لکن
اجرای احکام طی شرحی به معاون قضائی دادگستری گرگان به علت اینکه شاکی اعلام کرده:
اولاً ـ من رضایت نداده‎ام. ثانیاً ـ اصل مال مسترد نشده است و دیه هم پرداخت
نگردیده به حکم دادگاه تجدیدنظر اعتراض و معاون قضائی دادگستری به علت مغایرت حکم
با موازین شرعی و قانونی از دیوان عالی کشور تقاضای نقض حکم را نموده است و پرونده
در شعبه پنجم تشخیص مطرح و شعبه مذکور طی دادنامه شماره 1106/5 مورخ 27/7/1382
بدین شرح انشاء رأی نموده است:

... قطع نظر از صحت و سقم قضیه اشتباه و اینکه آیا کلاهبرداری صورت گرفته یا نه؟
چون اعلام‎کننده اشتباه معاون قضائی و قاضی اجرای احکام دادگستری گرگان می‎باشند و
در قانون فقط حق اعلام اشتباه برای دادستان مربوطه و یا رئیس حوزه قضائی در جائی
که دادسرا تشکیل نشده می‎باشد، علیهذا با وصف مذکور پرونده قابلیت طرح در شعبه را
ندارد و به استناد ذیل ماده 18 اصلاحی قرار رد صادر می‎شود. قرار قطعی است.

2 ـ در پرونده تجدیدنظر کلاسه 83/382 ـ 7 دو نفر به نامهای ایمان و فاطمه به اتهام
رابطه نامشروع به موجب دادنامه‎های شماره 770 مورخ 24/6/1382 صادره از شعب نهم و
1370 مورخ 27/9/1382 و 5 مورخ 9/1/1383 صادره از شعبه هجدهم دادگاه عمومی گرگان به
تحمل شلاق محکوم شده‎اند و معاون قضائی رئیس کل دادگستری استان گلستان به دلیل
اینکه موضوع دارای اعتبار امر مختومه بوده و مورد حکم قرارگرفته و حکم صـادره مبنی
بر اشتبـاه می‎باشد، تقـاضـای نقض حکم را از دیوان عالی کشـور نموده است. پرونده
به شعبه هفتم تشخیص ارجاع و شعبه مذکور طی دادنامه شماره 688/7 مورخ 27/2/1383
بدین شرح انشاء رأی نموده است:

... نظر به اینکه آقای ایمان به‎اتهام برقراری رابطة نامشروع بموجب رأی شماره 770
محکوم به تحمل شلاق گردیده، محکومیت وی طی رأی شماره 1370 به همان اتهام خلاف
موازین قانونی (اصل اعتبار امر مختومه) می‎باشد، علیهذا با اختیارات حاصله از
تبصره2 ماده 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب رأی مؤخرالصدور
نقض و بلااثر اعلام می‎گردد.

همانگونه که ملاحظه می‎فرمایید از دو شعبه تشخیص دیوان عالی کشور در موضوع واحدی
دو رأی متفاوت صادر شده به نحوی که شعبه پنجم تقاضای معاون قضائی رئیس کل دادگستری
را مبنی‌ بر اشتباه بودن حکم دادگاه به دلیل اینکه در قانون تصریح به این مقام
نشده و فقط حق اعلام اشتباه برای دادستان و یا رئیس حوزة قضائی در جائی که دادسرا
تشکیل نشده است می‎باشد، رد کرده و شعبه هفتم تقاضای معاون قضائی رئیس کل دادگستری
را مبنی بر اشتبـاه بـودن حکـم دادگاه پذیرفته و رأی صـادره را نقض نموده است.
بدین ترتیب از دو شعبه تشخیص دیوان عالی کشور آرای متفاوتی در موضوع واحدی اصدار
یافته است.

لذا در اجرای ماده270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری
تقاضای طرح موضوع در هیأت عمومی دیوان عالی کشور را جهت ایجاد رأی وحدت رویه دارد.

به تاریخ روز سه‎شنبه30/1/1384 جلسه وحدت رویه قضائی هیأت عمومی دیوان عالی کشور،
به ریاست حضرت آیت‎الله مفید رئیس دیوانعالی کشور، و با حضور حضرت آیت‎الله درّی
نجف‎آبادی دادستان محترم کل کشور و جنابان آقایان رؤسا و مستشاران و اعضاء معاون
شعب حقوقی و کیفری دیوانعالی کشور، تشکیل گردید.

پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و بررسی اوراق پرونده مبنی بر: «.... احتراماً:
درخصوص پرونده وحدت رویه ردیف83/36 موضوع اختلاف نظر بین شعب محترم پنجم و هفتم
تشخیص دیوان عالی کشور در پذیرش یا عدم پذیرش اعلام اشتباه در احکام دادگاهها
ازطرف معاون قضائی رئیس دادگستری با توجه به اینکه با انحلال دادسراها و حذف آن از
سازمان قضائی کشور، وظایف دادسرا عموماً به رئیس حوزه قضائی و در موارد خاص به
محاکم واگذار شده بود و با تشکیل و استقرار دادسرا در کلیه حوزه قضائی استانها و
شهـرستانها وظایـف دادسراها و دادستانها به دادستان عمومی و انقلاب حوزه قضائی هر
شهرستان اعاده گردیده است.

بدین جهت با عنایت به قسمت اخیر ماده 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاه عمومی و
انقلاب مـوضوع در ارتباط با دادستان و معاون وی هم قابل تحقق است لذا با لحـاظ
همین مراتب نظریه حضرت آیت‎الله درّی‎نجف‎آبادی، دادستان محترم کل کشور، به شرح ذیل
اظهار می‎گردد:

1ـ طبق اصول کلی و موازین شرعی تکالیف و اختیارات مقامات رسمی از جمله مقامات
قضایی شخصی بوده و بطور کلی و اساسی قابل تفویض به غیر نمی‎باشد مگر به حکم قانون.
درصورت تفویض کلی اختیارات اساسی مشارالیهم مستنکف از انجام وظیفه و مستـعفی از
خـدمت خواهـندبود. لیکـن بنابر مقتضیات اداری، تراکم و تخصصی‎بودن امور اداری، عذر
شخصی تفویض برخی از وظایف و اختیارات به غیر ضرورت دارد ولی لازمـه ایـن امـر،
تصـریح قانـون، شـرح وظایف سـازمانی، اراده مقـامات صلاحیـت‎دار و یا تشخیص شخصی
در حدود جواز قانونی است که معمولاً به صورت تکلیف قانونی، کفالت سازمانی، تصمیم
اداری و فردی محقق می‎گردد. و به عبارت دیگر در اموری که برای تصدی آن انتخاب یا
انتصاب اشخاص ضرورت دارد چون لازمه این اقدام احراز شرایطی چند است لذا شخصی منتصب
و منتخب مجاز به تفویض اختیار خود به اشخاص غیر نبوده و تفویض آن مستلزم نص و
تصریح می‎باشد در مانحن فیه اختیارات دادستان به شرح ذیل ماده 18 قائم به شخص
دادستان بوده که غیر اختیارات سازمانی دادسرا است و درنتیجه قابل تصدی توسط غیر
دادستان نمی‎باشد در حالیکه اختیارات دادسرا به لحاظ وحدت اجزای آن قابل تصدی توسط
غیر از جمله معا ون و دادیار خواهد بود. و در هر صورت مسئولیت با دادستان است نه
بالعکس.

2ـ جواز مصرّح در ماده18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب برای
درخواست احکام قطعیت یافته خلاف اصل و قاعده اعتبار امر مختوم بها و امر قضاوت
‎شده، است و محدود به موارد نادر و جهات خاص و منحصر به محکوم علیه و دادستان و در
صورت عدم استقرار دادسرا رئیس حوزه قضائی می‎باشد و تسری اختیار آنها به اشخاص غیر
بدون نص صریح فاقد جواز خواهدبود. بدین جهت و با توجه به اینکه در موارد تردید در
ابتنای امر بر اصل یا استثناء بر آن، رافع تکلیف فقط انجام وظیفه و اکتفاء به قدر
متیقن است که در مورد بحث به لحاظ وجود صراحت در بیان مقنن و دلالت لفظ، قدر متیقن
شخص دادستان بوده و لاغیر.

بدین جهت رأی شعبه محترم پنجم تشخیص دیوان عالی کشور که با لحاظ این مراتب و
اظهارنظر بر انحصار حق تجدیدنظر خواهی از احکام به لحاظ اعلام اشتباه و خلاف بیّن
شرع یا قانون برای دادستان و در برخی موارد رئیس حوزه قضائی و عدم قابلیت تسری به
اشخاص دیگر از جمله معاونین قضایی آنها صادر گردیده منطبق با موازین تشخیص و مورد
تأیید است.» مشاوره نموده و به اتفاق آراء بدین شرح رأی داده‎اند.

ردیف: 83/36 هیأت عمومی رأی شماره: 674 ـ 30/1/1384 رأی وحدت رویه هیأت عمومی
دیوان عالی کشور به موجب ماده 39 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و
انقلاب مواد 235 و 268 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری
نسخ شده و صرفاً بر طبق ماده 32 آیین‎نامه اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و
انقلاب و اصلاحات بعدی مصوب 9/11/1381 رئیس قوه قضائیه در حوزه‎هائی که دادسرا
تشکیل نگردیده به رئیس حوزة قضائی اجازه داده شده در صورتی که حکم کیفری را خلاف
بیّن قانون یا شرع تشخیص دهد پرونده را برای رسیدگی مجدد به شعبه تشخیص دیوان عالی
کشور ارسال نماید. بنا به مراتب قانون مزبور با توجه به اعتبار قضیه محکوم بها
موضوع حصر را مدنظر داشته نه تفسیر موسّع را و مطلقاً زیرمجموعه رئیس حوزه قضائی
موردنظر نبوده است. بنابراین بنظر اکثریت اعضاء هیأت عمومی دیوان عالی کشور رأی
شعبه پنجم تشخیص دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد صحیح و موافق موازین
قانونی می‎باشد.

این رأی به موجب ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور
کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم‎الاتباع می‎باشد.


نویسنده: علیرضا مقیمی دسته بندی: قوانین کیفری تاریخ ثبت: 03:34 1404/9/28 44 نفر بازدید